نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

مي توان به گروهها يا زمينه هاي اجتماعي که فرايندهاي مهم اجتماعي شدن در درون آنها رخ مي دهد تحت عنوان عوامل اجتماعي شدن اشاره کرد. در همه ي فرهنگها، خانواده عامل اصلي اجتماعي شدن کودک در دوران طفوليت است. اما در مراحل بعدي زندگي فرد، بسياري از عوامل ديگر اجتماعي شدن نقش دارند.

خانواده

از آنجا که نظامهاي خانواده بسيار متفاوت هستند، دامنه ي تماسهايي که کودک تجربه مي کند به هيچ وجه در فرهنگهاي مختلف يکسان نيست. همه جا مادر معمولاً مهمترين فرد در نخستين دوره ي زندگي کودک است، اما همان گونه که خاطر نشان گرديده است، ماهيت روابطي که ميان مادران و کودکانشان برقرار مي شود تحت تأثير شکل و نظم و ترتيب تماس آنها قرار مي گيرد. اين جريان، به نوبه ي خود، به وسيله ي خصلت نهادهاي خانواده و رابطه شان با گروهبنديهاي ديگر در جامعه مشروط مي شود.
در جوامع امروزي، اجتماعي شدن پيش از همه در يک زمينه ي کوچک خانوادگي رخ مي دهد. بيشتر کودکان نخستين سالهاي زندگي خود را در درون يک واحد خانوادگي شامل مادر، پدر و شايد يک يا دو فرزند ديگر سپري مي کنند. اما، در بسياري از فرهنگها، عمه ها يا خاله ها، عموها يا داييها و نوه ها غالباً جزء يک خانواده واحد بوده و مراقبت کودکان، حتي اطفال بسيار خردسال، را به عهده دارند. با وجود اين تفاوتهاي زيادي از نظر ماهيت زمينه هاي خانوادگي وجود دارد. بعضي از کودکان در خانواده هايي پرورش مي يابند که تنها يکي از والدين در آن حضور دارد. بعضي توسط دو مادر و دو پدر (پدر و مادر جدا شده و ناپدري و نامادري) مراقبت مي شوند. بخش اعظم زناني که تشکيل خانواده داده اند اکنون در خارج از خانه به کار اشتغال دارند و به فاصله ي نسبتاً کمي بعد از تولد فرزندانشان به کار خود برمي گردند. با وجود اين تفاوتها، خانواده معمولاً يکي از عوامل عمده ي اجتماعي شدن از دوران کودکي تا نوجواني و پس از آن است- که به صورت يک سلسله مراحل پي در پي رشد و تکامل، نسلها را به يکديگر مربوط مي سازد.
خانواده ها "جايگاههاي" مختلفي در چارچوب کلي نهادهاي يک جامعه دارند. در بيشتر جوامع سنتي، خانواده اي که فرد در آن متولد مي شود تا اندازه زيادي تعيين کننده موقعيت اجتماعي فرد در بقيه زندگانيش است. در جوامع امروزي غربي، موقعيت اجتماعي به اين ترتيب در هنگام تولد به ارث برده نمي شود. با وجود اين، منطقه و طبقه اجتماعي خانواده اي که فرد در آن متولد مي شود بر الگوهاي اجتماعي شدن به شدت تأثير مي گذارند. کودکان شيوه هاي رفتار ويژه پدر و مادرشان يا ديگران را در همسايگي يا اجتماع محلي شان فرا مي گيرند.
الگوهاي مختلف پرورش کودک و انضباط، همراه با ارزشها و انتظارات متعارض، در بخشهاي گوناگون جوامع بزرگ يافت مي شوند. اگر به اين بيانديشيم که زندگي مثلاً براي کودکي که در يک خانواده فقير سياه پوست در يک محله فقيرنشين شهر پرورش مي يابد، در مقايسه با کودکي که در يک خانواده مرفه سفيدپوست در حومه ي سفيدپوست نشين شهر متولد مي شود چگونه است، آن گاه درک تأثير انواع زمينه ي خانوادگي آسان مي شود. تحقيقات جامعه شناختي فراواني که انجام شده به ما امکان مي دهد اين تفاوتها را به گونه ي دقيق تري تشريح کنيم.
بديهي است، فقط معدودي از کودکان ممکن است به سادگي و بي چون و چرا بينش والدين خود را بپذيرند. اين مطلب به ويژه در جهان معاصر که دگرگوني در آن بسيار فراگير است، درست است. از اين گذشته، صرف وجود انواع گوناگون عوامل اجتماعي کردن به ناهمگراييهاي بسيار ميان بينشهاي کودکان، نوجوانان و نسل پدر و مادري مي انجامد.

روابط همالان

يکي ديگر از عوامل اجتماعي شدن گروه همالان است. گروههاي همالان گروههاي دوستي کودکان هم سن هستند. در بعضي از فرهنگها، به ويژه جوامع کوچک سنتي، گروههاي همالان به عنوان طبقات سني رسميت يافته اند. هر نسلي داراي حقوق و مسئوليتهايي است، که با پيرتر شدن اعضايش تغيير مي کنند. (نظامهاي طبقات سني معمولاً به مردان محدود مي شوند). اغلب مراسم يا مناسک ويژه اي وجود دارد که گذار افراد را از يک طبقه سني به طبقه ديگر مشخص مي نمايند. افرادي که در درون يک مجموعه سني خاص قرار مي گيرند معمولاً در سراسر زندگيشان ارتباطات نزديک و دوستانه برقرار مي کنند. نمونه ي يک مجموعه طبقات سني عبارت است از دوره ي کودکي، دوره ي جنگجويي کهتر، دوره ي جنگجويي مهتر، دوره ي ريش سفيدي کهتر و دوره ي ريش سفيدي مهتر. مردان از اين مراحل نه به عنوان افراد، بلکه به عنوان گروههاي کامل گذر مي کنند.
اهميت خانواده در اجتماعي شدن کاملاً آشکار است، زيرا تجربه ي کودک و طفل بسيار خردسال کم و بيش منحصراً در درون آن شکل مي گيرد. اما اينکه گروههاي همالان تا چه اندازه مهم هستند، به ويژه براي آن دسته از ما که در غرب زندگي مي کنيم، چندان آشکار نيست. با وجود اين، حتي بدون طبقات سني رسمي، کودکانِ بالاتر از چهار يا پنج سال معمولاً وقت زيادي را در کنار دوستان همسال خود صرف مي کنند. با در نظر گرفتن نسبت بالاي زناني که اکنون جزء نيروي کار هستند، و فرزندان خردسالشان در مراکز مراقبت روزانه با همديگر به سر مي برند، روابط همالان امروز حتي بيشتر از پيش اهميت دارد. و بديهي است مدارس در اينجا تأثير بسيار مهمي دارند. نظريه هاي ميد و پياژه هر يک به حق بر اهميت روابط همالان تأکيد مي ورزند. پياژه به ويژه بر اين واقعيت تأکيد مي کند که روابط همالان دموکراتيک تر از روابط ميان کودک و پدر و مادرش است. واژه «همال» به معناي «برابر» است، و روابط دوستي که ميان کودکان خردسال برقرار مي شود به طور معقول گرايش به برابري طلبي دارد. يک کودک قوي، يا از نظر جسماني نيرومند ممکن است تا اندازه اي سعي کند بر ديگران تسلط يابد. با وجود اين چون روابط همالان بر پايه رضايت متقابل استوار است، و نه بر پايه وابستگي اي که ذاتي موقعيت خانوادگي است، ناچار بايد ميزان زيادي بده و بستان وجود داشته باشد. پياژه خاطر نشان مي سازد که والدين به واسطه ي قدرتشان قادرند (به درجات متفاوت) قواعد رفتار را به فرزندانشان تحميل کنند. برعکس، در گروههاي همالان، کودک زمينه ي کنش متقابل متفاوتي را کشف مي کند، که در آن مي توان قواعد رفتار را مورد آزمون و کاوش قرار داد.
روابط همالان اغلب در سراسر زندگي شخصي اهميت خود را حفظ مي کنند. به ويژه در نواحي اي که تحرک اجتماعي زياد نيست، افراد ممکن است در بيشتر يا همه ي زندگيشان عضو يک جرگه(1) غيررسمي بوده يا يک گروه از دوستان را حفظ کنند. حتي در جايي که اين گونه نباشد، باز احتمال دارد که روابط گروه همالان فراتر از دوران کودکي و نوجواني تأثير مهمي داشته باشد. گروههاي غيررسمي افرادي که در سنين مشابهي هستند در محل کار، يا در حوزه هاي ديگر، معمولاً در شکل دادن به نگرشها و رفتار افراد اهميت پايداري دارند.

مدارس

آموزش در مدرسه يک فرايند رسمي است: يک برنامه ي معين از دروسي که بايد فرا گرفته شوند وجود دارد. با وجود اين مدارس از جنبه هاي ظريف تري عوامل اجتماعي شدن نيز هستند. در کنار برنامه آموزشي رسمي چيزي که بعضي جامعه شناسان آن را برنامه آموزشي پنهان ناميده اند وجود دارد که يادگيري کودکان را مشروط مي کند. (ر.ک. به فصل 13: "آموزش و پرورش، ارتباطات و رسانه هاي همگاني"). از کودکان انتظار مي رود ياد بگيرند که در کلاس آرام باشند، به موقع در کلاس حاضر شوند و مقررات انضباطي مدرسه را رعايت کنند. از آنها خواسته مي شود اقتدار معلمان را بپذيرند و نسبت به آن پاسخگو باشند. واکنشهاي معلمان نيز بر انتظاراتي که کودکان از خودشان دارند تأثير مي گذارد. اينها به نوبه ي خود، با تجربه ي شغلي آنها هنگامي که مدرسه را ترک مي گويند پيوند پيدا مي کند. گروههاي همالان اغلب در مدرسه تشکيل مي شوند، و نظام طبقه بندي کودکان در کلاسها بر حسب سن تأثير آنها را تقويت مي کند.

رسانه هاي همگاني

روزنامه ها، نشريات ادواري و مجلات از پايان قرن هجدهم به بعد در غرب رواج يافتند، اما تعداد خوانندگان آنها نسبتاً اندک بود. تنها در يک قرن پس از آن بود که اين گونه مطالب چاپي جزئي از تجربه ي هر روزه ي ميليونها نفر گرديده- نگرشها و عقايد آنها را تحت تأثير قرار دادند. گسترش رسانه هاي همگاني متکي بر اسناد چاپي، به زودي با ارتباطات الکترونيکي همراه گرديد. کودکان انگليسي معادل تقريباً يکصد روز مدرسه را در هر سال صرف تماشاي تلويزيون مي کنند. بزرگسالان نيز تقريباً به همين اندازه به تماشاي تلويزيون مي پردازند. يک مطالعه ي پژوهشي نشان داد که اگر يک گزارش خبري در تلويزيون با گزارش روزنامه متفاوت باشد، تعداد افرادي که گزارش تلويزيون را باور مي کنند بيش از دو برابر کساني است که گزارش روزنامه را باور کرده اند.
تحقيقات فراواني انجام شده که تأثير برنامه هاي خاص يا انواع برنامه هاي تلويزيون را بر نگرشهاي کودکان و بزرگسالان بررسي و تحليل کرده اند. بيشتر اين تحقيقات از نظر استنباطاتشان قطعي نيستند. به عنوان مثال، هنوز توافق نشده است که تا چه اندازه نمايش خشونت، رفتار پرخاشگرانه را در ميان کودکان تشويق مي کند. اما نمي توان ترديد کرد که رسانه ها نگرشها و بينشهاي مردم را عميقاً تحت تأثير قرار مي دهند. آنها انواع گوناگون اطلاعات را که افراد به گونه ي ديگري کسب نخواهند کرد انتقال مي دهند. روزنامه ها، کتابها، راديو، تلويزيون، فيلمها، موسيقي ضبط شده و مجلات عمومي ما را در ارتباط نزديک با تجاربي قرار مي دهند که به گونه ي ديگري نمي توانستيم آگاهي چنداني از آنها داشته باشيم.
امروزه جوامعي که کاملاً از تأثير رسانه هاي همگاني برکنار مانده باشند، حتي در ميان فرهنگهاي سنتي تر، بسيار معدودند. ارتباطات الکترونيکي حتي در دسترس کساني که کاملاً بيسوادند قرار دارد، و در دورافتاده ترين نواحي کشورهاي جهان سوم يافتن مردمي که راديو، يا تلويزيون دارند امري عادي است.

ساير عوامل اجتماعي شدن

افزون بر آنچه گفته شد، به اندازه ي گروهها يا زمينه هاي اجتماعي که افراد قسمت زيادي از زندگيشان را در آنها صرف مي کنند، عوامل اجتماعي شدن وجود دارد. کار در همه ي فرهنگها زمينه ي مهمي است که فرايندهاي اجتماعي شدن در آن عمل مي کنند، اگرچه تنها در جوامع صنعتي است که تعداد زيادي از مردم به سر کار مي روند- يعني، هر روز به محلهاي کار که کاملاً جدا از خانه است مي روند. در اجتماعات سنتي بسياري از مردم زمين را در نزديکي محل زندگي خود کشت مي کنند، يا کارگاههايي در منازل خود دارند. کار در چنين اجتماعاتي، آن گونه که در مورد بخش اعظم نيروي کار در غرب امروزي مشاهده مي شود، آشکارا از فعاليتهاي ديگر متمايز نگرديده است. در جوامع صنعتي، رفتن به سر کار براي نخستين بار معمولاً مرحله ي انتقالي بسيار مهمتري را در زندگي فرد مشخص مي کند تا ورود به فعاليت کاري در جوامع سنتي. محيط کار اغلب تقاضاهاي جديدي را مطرح مي کند. که شايد مستلزم سازگاريهاي عمده اي در شيوه ي نگرش يا رفتار فرد باشد. اگرچه اجتماع محلي معمولاً در جوامع امروزي خيلي کمتر از ديگر انواع نظم اجتماعي بر اجتماعي شدن تأثير مي گذارد، اما کاملاً بي تأثير نگرديده است. حتي در شهرهاي بزرگ اغلب گروههاي همسايگي و سازمانهاي کاملاً توسعه يافته اي- مانند انجمنهاي داوطلبانه، باشگاهها يا کليساها- وجود دارند که عقايد و فعاليتهاي کساني را که در آنها مشارکت مي کنند قوياً تحت تأثير قرار مي دهند.

پي‌نوشت‌:

1. clique

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.